ره گُم کرده آهِ من

ساخت وبلاگ

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ره گُم کرده آهِ من...
ما را در سایت ره گُم کرده آهِ من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9fadede بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 3:21

دوسْت دارم  و بسیار دوست می‌دارم. بعضی وقت‌ها دلم می‌خواد فریاد بزنم. از شادی گریه کنم و از گریه تموم بشم. بی‌قرارم و بی‌قراری آزارم نمی‌ده. بی‌قراری مزمنی که دیدار تشدیدش می‌کنه، شنیدن کلمات از گلوت پیچیده‌تر و گم‌راه کننده‌ترش می‌کنه. و برای چیزهایی که نمی‌دونم عطشناکم و مدام از عطش کلافه‌ی سراب‌هام. شب‌ها، دستا و پاهام ملتهب راه‌هاییه که با تو رفته‌م و خوابم نمی‌بره. و وقتی ببره، رویام سهم توـه. با زور و درد و فشار همه‌چیز رو به خودم تحمیل می‌کنم با وعده‌های عامدانه ساده‌لوحانه‌ی قند بودنت پهلوی چایی های یخ کرده‌ی بیست‌هزار تومنی. حالاها. حالاها که خودمو قانع کرده‌م از همه‌چیز دست کشیده‌م و امید بریده‌م و سیل اضطرابِ ناتوانی و دست بسته‌گی، بعد از همه این نتونستن‌ها به حلقومم رسیده و از سرم گذشته. نداشتن، نشدن و نهایتا نخواستن تا عمق استخون‌هام رو جویده. و بی‌دین، بی‌خدا، عور و گریان و بی‌امید فقط پیِ تو ام. پیِ خودم فقط توی تو ام. می‌دونی که؟ دنبال نمردن توی تو می‌گردم و شاید هم مردن. چشم‌هات رو که نگاه می‌کنم آخه مردن می‌گیرم. نگاهت که از بی‌وقفه‌گی و سهمگینی در کاویدن، کاسه‌ی چشم‌هام رو خالی می‌کنه، آرزو می‌کنم هوا شم و پلک بزنی و نیست شم، بس‌که نگران و دل‌گریخته از تصویر منعکس توی مردمکای براق و امیدوارتم. یادم بود این حس ها رو بلد بودم. اما یادم نبود چه‌طور خواب می‌کردند، چه‌طور محل درد رو دست نخورده می‌گذاشتند و تنها بی‌حسم می‌کردند. حالا هم نمی‌فهمم. می‌فهمم که همه لحظه‌های گذشته‌ی دوست نداشتنیم رو، همه لحظه‌های دوست نداشتنی فردا رو و نفس‌های امروزمو، بار کرده‌م روی اون رگ برجسته‌ی تپنده‌ی گردنت که بزرگ‌ترین راه بدنته. و اومده‌م پایین، توی نامه‌های همین جودی ابو ره گُم کرده آهِ من...
ما را در سایت ره گُم کرده آهِ من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9fadede بازدید : 94 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 3:21